شب اولی که این وارد حلقه اصلاح و تنظیم مبدلهای انرژی پنهان شدم، به شدت روی چاکرای سرم کار شد و چند قطرهای اشک ریختم. روی چاکراهای دیگر هم کار میشد ولی فشار روی این چاکرا به قدری زیاد بود که متوجه نشدم چاکرای بعدی که بیشترین کار روی آن انجام میشد، کدام بود.
صبح دوباره به این حلقه متصل شدم. احساس آرامش عجیبی بود. حس میکردم کانالهایی روی سینهام باز شده. کانالهایی به موازات هم. مثل میلههای زندان. تمام طول روز حس میکردم که درختان در حال حرف زدن با من هستند. درختانی که هر روز میدیدم سبزتر و زندهتر شده بودند. تمام روز احساسی عجیب و آرامشی غریب داشتم. سبک بودم. نیروی کمتری برای راه رفتن مصرف میکردم و آرامشی بسیار بسیار پایدار داشتم. Continue reading